Mar 9, 2014

قصه ولایت نورستان

از والی جوان صدر تا والی جوان جاحظ عبدالغفور:

جناب صدر۵ سال پیش وقتی والی شد که انجنیر صیب حضرت دین در یک حادثه ترافیکی جان خود را از دست داد و به اجل الهی لبیک گفت. بعد از مرگ ناگهانی والی  کشمکش ها برای گرفتن کرسی مرحوم شروع شد، گروپ های سیاسی فعالیت های خود را برای رسیدن به این کرسی آغاز کردند، هر گروه از همه کارت های قوتیکه بدسترسشان قرار داشت برای رسیدن به هدف خود استفاده کردند، گروه عریضه خود را به دربار استاد سیاف بردند، و گروه دیگر به مارشال بردند و به اینطور خواست خود را همراه مقامات بلند پایه دولت شریک ساختند. طرف های سیاسی دولت از فشار و نفوذ خود استفاده کردند تا کاندید مورد نظر خود را حمایت کرده و به این پوست مقرر کنند. بالاخره گروه سیاسی که از خیمه استاد سیاف حمایت میشد برنده شد. جناب صدرمنحیث والی نورستان مقرر شد، این یک لحظه خوشی بود که یک جوان تعلیم یافته نورستانی منحیث والی مقرر شد. مردم عوام ولایت در مورد چگونگی تعین و تقرری والی زیاد بحث نکردند، فقط خوشی شان در این بود که یک والی جوان و تعلیم یافته و آگاه در امور سیاسی افغانستان و منطقه منحیث والی تعین شده و این جوان آرزو های مردم نورستان را در راه انکشاف، رشد، وحدت و شایسته سالاری برآورده خواهد ساخت.

بعد از اینکه کار های اداری خود را در کابل به پایان رساند والی جدید جناب صدر توسط یک هلیکوپتر به مرکز ولایت آمد، ساعت ۱۲ بجه روز بود، روز بسیار بارانی بود، از سه روز به اینسو سخت باران میبارید. چهار اطراف مقام ولایت پر از گل و لای شده بود. علی الرغم اینکه باران هم میبارید عده از کارمندان ولایت به استقبال والی آمده بودند، بعد از اینکه والی از هلیکوپتر پاین شد همراه با مهمانانیکه از کابل او را همراهی میکردند بطرف مقام ولایت حرکت کرد، از میدان هوای و مقام ولایت تقریبا ۲۰۰ میتر فاصله بود ، همه پیاده بسوی مقام ولایت حرکت کردند، بسب باران والی  و مهمانانش کمکی تر شدند و بعد از ۵ دقیقه پیاده روی خود را بسیار به مشکل از گل و لای کشیدند و به مقام ولایت رساندند. 

وقتیکه به مقام ولایت رسیدند به عجله داخل حویلی شدند، والی  به یکی از کارمندان گفت که مهمانان را بطرف مهمانخانه ببرند، کارمند دروازه مهمانخانه را باز مانده بود. همه داخل مهمانخانه شدند، اوطاق بسیار خورد بود، چوکی های زیاد هم نداشت که همه بنشینند، بسیار به مشکل مهمانان در اوطاق مهمانخانه و دیگر اوطاق ها جای شدند،  اوطاق های مقام ولایت خوب گرم بودند، بخاری های چوبی اوطاق ها را گرم نگاه میکردند، والی  وقتیکه بخاری های چوبی را دید گفت او ظالما چرا چوب جنگلات نورستان را خلاص میکنند، قومندان امنیه که والی را همراهی میکرد گفت والی صیب  اینجا همینطور است، نورستان چوب فراوان دارد. والی  طرفش یک نظر خشمگین انداخت و گفت ایا دریا پارون را نمی بینی که در پهلوی ما روان است، چرا تا الحال پروژه برق آب را تطبیق نکرده آند؟ اگر ما پروژه تولید برق آبی را اینجا تطبیق کنیم به همه ریاست ها برق خواهد داد و جنگلات ما هم از ازبین رفتن در  امن خواهد بود و به همین شکل ما میتوانیم برای گرم ساختن اوطاق های خود از منقل های برقی استفاده خواهیم کرد.

یکی از کارمند مقام  ولایت گفت چیطور کنیم والی صیب اینجا نورستان است، شما خودتان دیدید که ما یک متر سرک قیر هم نداریم، اکثر ریاست های ما در خانه های کرای کار های خود را پیش میبرند، چطور کنیم والی صیب  کار نشده. والی  چیزی نگفت و خاموشی را اختیار کرد، همین کارمند روی خود را کمکی دور داد و به آواز پخش گفت!  والی  صیب کارکردگی شما هم معلوم خواهد شد که شما چقدر گل ها را آو میتین.  

اوضاع مقام ولایت والی جدید را نا راحت ساخت و او قصد کرد که این وضعیت را تغیر خواهد داد. در دل خود افسوس کرد که والی های  سابقه هیچ کاری را انجام نداده اند و ما انشا الله نقشه نورستان را تغیر خواهیم داد.
یکی از کارمندان مقام ولایت والی  را  به طرف دفترش برد، وقتیکه والی  داخل دفترش شد ،دفتر چندان خوشش نیآمد ولی جنابشان رفت و در چوکی والی نشست و چوکی خود را شور داده چهار اطراف خود را دید، همراه والی رفیقش هم بود ، والی  طرف رفیقش دید و گفت در این چوکی چطور معلوم میشوم ؟ رفیقش گفت این چوکی اصلا برای خودت جور شده ، انشا الله که موفق باشی.  

  خبر رسیدن والی جدید به همه مردم رسید بعد از یک روز مردم از هر گوشه ولایت برای تبریکی جنابشان آمدند، گاو ها و گوسفند ها بطرف مرکز ولایت پارون سوق داده شدند، نماینده های شورای های محلی برای تبریکی جنابشان رفتند، شخصیت های با نفوذ و متنفذین قوم هم بدنبال والی جدید آمدند. در مرکز ولایت هیاهو بود همه به تبریکی والی جدید جمع شدند، والی هم از همه استقبال کرد و برای ایشان از فساد والی های سابقه سخن گفت و برای مردم وعده کار خوب ، انکشاف، شفافیت در کار و شایسته سالاری نمود، همه پلان های مثالی و ایدیل خود را همراه مردم جمع شده شریک ساخت. نزدیک به یک ماه چشن و محفل تبریکی والی جدید به پایان نرسید. همه اشخاصیکه میخواستند به والی جدید نزدیک شوند خود را به در بار والی رساندند و به اینطور در مراسم استقبال والی  بیش از ۲۵۰ شاه بز که از طرف اشخاص مختلف آورده شده بود حلال شدند.

 والی  در جریانات محافل و هیاهو مردم، اوضاع ولایت را بررسی کرد، مامورین ولایت را تحقیق و بررسی کرد، والی  تصمیم خود را گرفت که کی در ټیمش است و کی مخالفش است، والی  در جلسه اداری همه رئیس ها را خواست و از جریان کار شان خود را آگاه کرد، همه ارگان ها از کارکرد های خود گفتند و پلان های کاری خود را همراه  والی شریک ساختند. والی  جوان در سخنرانی خود در جلسه اداری روسا را برای پیشبرد کار هایشان در چوکات قانون وشفافیت ترغیب نمود، و درعین وقت همه را هوشدار داد تا از فساد اداری جلوگیری کنند و هر کسیکه در فساد آغوشته باشد فورا از کارش سبکدوش و به څارنوالی معرفی خواهد شد. چندین ماه  گذشت ، والی  از همه امورات ولایت خود را خوبترآگاه ساخت، همه امورات را در کنترول خود گرفت حتی که هیچ رئیس نمی توانیست بدون مشوره والی خود را شور بدهد. والی  در امورات اداری چی خورد و چی کلان  خود را شریک میساخت.

بعد از مرور زمان آهسته آهسته مردم عوام شخصیت والی جدید را شناختند، ظرفیت و توانانی کار اداری اشه شناختند، دیده میشد که والی  تماس خود را با مردم عوام کم کرد، استقبال شورای های محلی از مناطق مختلف نورستان برایشان خوشآیند نبود و نمی خواست آنها را در مسایل نورستان دخیل و سهیم بسازد، زیاد تر در امورات و پروژه های انکشافی خود را مصروف نگاه میکرد، در مسایل امنیت ولسوالیهای نورستان زیاد توجه نداشت، در این دوران وضعیت امنیتی ولسوالی برگیمټال، کامدیش و وایگل رو به خرابی بود، مخالفین رشد و نفوذ خود را وسعت داده میرفتند، والی  زیاد وقت خود را با رئیس انکشاف دهات، فواید عامه و رئیس معارف میگذراند، فهمیده نمیشد که والی همراه رؤسای مذکور در کدام امورات مصروف بودند بخاطریکه اگر دوره ولایت جناب صدر را بررسی و تحقیق کنیم دیده میشود ولسوالی مندول فعال نبود، وضعیت امنیتی ولسوالیها رو به خرابی بود، ولسوالی برگیمټال از طرف مخالفین دولت به آتش کشانده شد، ولسوالی وایگل به سیطره مخالفین آفتید، دره کامدیش امنیتش روز به روز خرابتر شده رفت و بالاخره ولسوالی کامدیش اکثریت قریه جاتش بدست طالبان آفتید.

 فکر میکنم والی  همراه روسای مذکور در پخت و پز مصروف بودند، والی  در پخت و پز مهارت کافی داشتند، چون والی بودند، طبیعی بود که سر ټیم پخت و پز شوند، در رابطه به پخت و پز والی  یکبار یکی از شاهد عینی قصه میکرد که والی  یکروز یک رنجر نفر های خود را به رئیس فواید عامه ارسال نمود تا رئیس را به دفتر خود بخواهد، رئیس از ترس اینکه والی  از پیشش پول یک پروژه را نگیره بطرف کوه فرار کرد، رئیس پیسه را در چادر خود بسته کرده گرفته بود، همه شب را در در بلندی های پارون در وسط جنگل گذاشت، وقتیکه شب فکر کرد که هیچ راه گریز نیست ، فردا صبح پس به دفتر خود آمد، والی  از آمدنش خبر شد و یک رنجر پولیس را فرستاد تا او را گرفته پیشش بیارند، پولیس ها رئیسه گرفته پیش والی آوردند، والی او را یک قفاک زد و پول را از او گرفت و در سیف خود آنداخت، و بالای رئیس بسیار قهر شد و او را گفت که ،ته په ما ملنډی کوی، پهره دار های خود را گفت که او را از دفتر بیرون بکشید، به گفته شاهد عینی رئیس از رفتن پول زیاد خفه نبود چنان که بخاطر از دست دادن چادر خود  خفه شده بود.

بعد از اینکه والی یک مدت زمان طولانی را در ولایت سپری کرد، مردم عوام از والی  و والی از مردم فاصله گرفته میرفت، آرزو های اولی با واقعیت های تلخ مبدل شدند،  وضعیت از بد بدتر شد، مردم به کفن کش سابقه افسوس میکردند، و بالاخره شکایات زیاد شد، بی کفایتی والی به همه آشکارا شد، وضعیت سیاسی، امنیتی و انکشافی از بد بدتر شد، مخالفت زیاد شد، مخالفت بین والی و اعضای شورای ولایتی و شورای ملی به اوج خود رسید و در نتیجه بعد از اینکه وکلا بالای رئیس جمهور فشار آوردند والی  صدر از وظیفه اش سبکدوش شد.

در انتقاد به کارکردگی والی صدر مردم عوام میگویند که در مدت زمان ولایت خود یک خشت را بالای دیگر خشت نماند، والله دل ما را ار جوانان و تعلیم  سیاه ساخت ، تیر ما را از والی جوان و تعلیم یافته. هر والی که بیآید فقط شکم خود را سیر میکند و دیگر هیچ پروای ندارد که وضعیت نورستان به کجا و بکدام سمت میرود.
از طرف دیگر یگان نفر بطرفداری والی تحلیل کرده میگویند، خیر است که والی کار نکرد ولی علی الاقل خود را خو سیر کرد، صاحب یگان خانه خو شد، زندگی خود را در کابل خو تامین کرد، و دیگر خود را از قریه های نورستان کشید، از همه کرده مهمتر علی الاقل یگان روز اگر کابل برویم برای ما چای خو داده میتواند، کی نخورد که از صدر گله کنیم، در این وطن همگی میخورند، برادر آب از بالا خیط است، همان کسای که والی ما را در کابل حمایت میکنند همان مردم از والی حق میگیرند، اینطور پشتبانی خدای کسی نمی کند، خلاصه اینکه اگر خورده هم باشد به استعداد و لیاقت خود خورد، اگر برای تو هم همین زمینه مساعد میشد شاید که خودت از همه زیاد فاسد میشدی.
بعض اشخاصیکه در اوایل پشتبان والی  بودند و توقع زیاد داشتند که او مصدر خدمت خواهد شد، میگفتند که والی  جوان است، تعلیم یافته است، جهان دیده است، از سیاست افغانستان و منطقه آگاه است انشا الله خدمت خواهد کرد ولی به مرور وقت توقع و آرزو هایشان به واقعیت های تلخ مبدل شد، و آنها از کارکرد های والی  آزرده شدند، حتی گفتند که والله خدا کند که دیگر والی جوان نبیآید بخاطریکه جوانان تازه سر زندگی آمده میباشند  و میخواهند همه کمبودی های زندگی خود را در فرصت آماده شده برآورده سازند.

 بعضیها تحلیل جالب میکنند و میگویند که از جوانان همه گله ای نیست آنها هم زندگی دارند و حق ایشان است که یگان قیچی بزنند، ولی مشکل اینجا است که همه در زدن و کندن خود عدالت نمیکنند یا اگر به الفاظ ساده بیان شود در دزدی و خورد و برد هم عدالت نمیکنند.

بعد از اینکه والی صدر از وظیفه اش برکنار شد گروه های مختلف در کابل باز کمپاین های خود را بخاطر اینکه والی از ټیمشان تعین شود شروع کردند، ملاقات ها شروع شد، کسی اگر با کرزی ملاقات کرد کسی دیگر با کریم خلیلی ملاقات کرد و کسی دیگر با مارشال  ملاقات کرد، هر طرف کاندید ټیم خود را شایسته مقام ولایت میدیدند، در این ماجرا بسیار جالب این است که کسی از مردم نورستان پرسان نمی کند که مردم کی را میخواهند، ایا کسی نیست که بین مردم عوام محبوبیت داشته باشد و مردم خواهان همین نفر باشند.

به هر صورت بالاخره ټیم مارشال  به هدف خود رسید، و والی جدید به حمایت مارشال  جناب حمیم مقرر شد، مردم عوام در مورد والی جدید به دو گروپ تقسیم شدند، گروه اول فکر میکرد که آزموده را آزمودن خطا است، به قول این گروه در چهار سال سابق خود چی کرد که حالا بکند، او وقت که دالر از آسمان میبارید والی  چی کرد که حالا بکند، این گروه در انتقاد به والی اضافه میکند و میگوید که اصل فساد اداری نورستان را همین والی حمیم مانده است چون خشت اول گر نهد معمار کج  تا ثریا میرود دیوار کج. والی  هم و غمش سیر کردن خود است نی چیزی دیگر، همین گروه در انتقاد خود مبالغه میکند و میگوید که والی  به پول نورستان در هندوستان برای خود یک حویلی خریده. پیش از ولایت هیچ چیزی نداشت در امریکا تکسی وانی میکرد ولی حالا به پیسه نورستان خود را سیر کرد. این گروپ در انتقاد خود یک قدم پیش میرود و میگوید که والی  از ۷ سال به اینسور به مقدرات و حقوق مردم نورستان بازی میکند.

ولی گروه دوم این والی را بنیان گذار انکشاف ولایت نورستان میداند، و میگوید که همین والی بود که اساس اداره ولایت نورستان را ماند، ولایت نوزاد را بطرف انکشاف سوق داد، همه ریاست ها و انکشافیکه دیده میشود در دوران ولایت والی حمیم ساخته شده آند. همین والی است که در نورستان نفوذ دارد و از تاریخ خوب برخوردار است ، اصلا به دزدی نیاز ندارد، از آبا و اجداد سیر است، جایداد کافی دارد و یک انسان مستغنی است.

به هر صورت جناب حمیم در این کشمکش ها بحیث والی نورستان مقرر گردید، دوستان و هواداران والی بدربارش رفتن را شروع کردند و حمایت جنابشان را از آن خود کردند. در نورستان رواج بسیار جالب این است که دوستان و بعض اشخاص مصلحت گرا وقتیکه والی نو تعین شود همراه شاه بز یا گوسفند بدربارش میروند تا از دور و بر والی دور نباشند و از گلم والی  یگان مصلحت های خود را تامین کنند. در اصل باید هیچ کس بدربار والی نرود بخاطریکه تعین شدن در پوست ولایت یک مسولیت بزرگ است، و این یک امانت است که بدوش والی گذاشته میشود، و والی پیش حکومت و مردم همان ولایت مسول خواهد بود، به الفاظ ساده تر اگر بگویم والی یک مامور و خدمتگار مردم عوام است. تعین شدن در پوست والی کدام دستآورد نیست که ما برایش خوش شویم و برای تبریکی اش گوسفند ها و شاه بز ها را حلال کنیم.  

راه عمومی کولسلک از طرف طالبان مسدود شده بود و تهدید امیتی بسیار زیاد بود و پرسونل دولتی بسیار به مشکل و به جان خود بازی کرده خود را به مرکز ولایت میرساندند. پرسونل های بلند پایه اداره محلی نورستان از راه هوایی به پارون میرفتند، بسیار جالب است که نورستان یگانه ولایت است که به مرکز مواصلاتش از راه هوای بود. ناگفته نماند که مامورین بلند پایه هم چندین ماه انتظار میکشیدند تا که برایشان در هلیکوپتر جای پیدا شود. معلوم میشود که برای والی هلیکوپتر اماده نشد تا قصد راه زمینی را گرفت. والی جدید بعد از اینکه کار های خود را در کابل به بایان رساند از راه بدخشان سفر خود را به نورستان آغاز کرد. 
والی بعد از اینکه یک روز در کوه های بدخشان پیاده روی کرد بالاخره به کران منجان رسید، شب را در منجان گذاشت، شب با امر امنیت نورستان تماس گرفت و از او خواست تا برای همراهی اش به کران منجان بیآید. آمر امنیت بامداد صبح همراه با ۵ رنجر پولیس به سرحد نورستان بدخشان رفت. ساعت ۱۰ بجه روز خود را به والی رساند. والی وقتیکه که امر امنیت را دید خوش شد و تبسم کرد و هردو بغل کشی کردند و بعد از احوال پرسی و چایخوری به طرف مرکز ولایت حرکت کردند. در راه والی از آمر امنیت پرسید، چرا دیر کردی؟ آمر امنیت کمکی خاموشی را اختیار کرد و گفت والی صیب شما میشناسید که سرک اسټیوی تا مرکز بسیار خراب است و دریور ها بسیار به مشکل در این سرک دریوری میکنند. والی یک نفس عمیق گرفت، در روی اش قهر و خشم دیده میشد، بعد از یک لحظه خاموشی گفت: همو صدر منیر تا الحال چی میکرد؟ بودیجه انکشاف دهات و فواید عامه را کجا به مصرف میرساند؟ آمر امنیت گفت والی صیب پرسان نکنید والی صدر غیر از اینکه چهار اطراف مقام خود را آبپاشی کرده باشد دیگر هیچ چیزی نکرد. آمر صیب کمکی تبسم کرد و گفت والی صیب صدر هر وقت مصروف ستایل مو های خود بودند ، گاه مو های خود را طرف راست میزد و گاه طرف چپ . والی حمیم خنده کرد و گفت ، به خیالم والی صدر به جای غلط آمده بود، جنابشان خوب میشد اگر ماډلنگ میکرد.
در راه والی از اوضاع ولایت پرسان کرده میرفت و قومندان امنیه تا جای که می فهمید جواب داده میرفت. بالاخره قافله والی ساعت چهار بجه عصر به مقام ولایت رسید. به استقبالش یکتعداد کارمندان برآمده بودند، بعد از مانده نباشی والی چون بسیار خسته شده بود میخواست بطرف اوطاق استراحت برود ،  یک نظر به مقام ولایت انداخت و خاطرات چند سال پیش ولایت خود را بیاد آورد، در دل خود گفت که والله هیچ چیز تغیر نکرده، حتی مقام ولایت رنگش هم تغیر نکرده، در دل خود گفت همی والی خو بیخی خاو برده بوده. بعد از چند لحظه تفکر بطرف اوطاق دفتر خود رفت، والی را دستیارش که از کابل او را همراهی میکرد یاری میکرد، هر دو به اوطاق دفتر داخل شدند، وقتیکه هردو داخل اوطاق شدند والی قهر شد و یاور خود را گفت که کمپیوتر ها چی شدند؟ همو قالینیکه در دفتر فرش شده بود چی شد؟ روی اش سرخ شد و گفت همی ادم خو بیخی از حد گذشت!
والی با چهره خشمگین بطرف چوکی خود رفت و در چوکی نشست و یاور خود را گفت که این کرسی برای هر شخص جور نشده و هر شخص در این چوکی شسته نمیتواند، اصلا در این ولایت غیر از ما دیگه هیچ کس خدمت کرده هم نمی تواند. اینه می بینی که جناب صدر حتی دفتر خود را جور نکرده. والی  بعد از اینکه چند دقیقه را در دفتر خود گذاشت از دفتر برآمد و بطرف اوطاق استراحت رفت و استراحت کرد. ۷ بجه شب از خواب بیدار شد، برای نان شب نزد یکی از دوستان خود مهمان بود، بعد از اینکه از خواب بیدار شد عاجل بطرف خانه دوستش حرکت کرد، خانه رفیقش از مقام ولایت در موتر ۱۵ دقیقه دور موقعیت داشت، در راه بسیار تاریکی بود، موتر ها به روشنی لایټ موتر راه را میدیدند. چهار طرف مقام ولایت تاریکی بود چون ولایت برق نداشت، اکثر خانه ها از برق جرنیتور استفاده میکردند ولی چون مصارف برق زیاد میشد اکثریت خانه ها بخاطر اینکه از مصارف بیجا جلوگیری کرده باشند بعد از ۸ بجه شب جرنیتور ها را خاموش می میکردند.
در خانه رفیق والی همه به انتظارش بودند، همه امادهگیها تمام شده بود، ۵ شاه بز حلال شده بود، والی دیر کرد، همه پریشان شدند که والی صیب چرا دیر کرد، صاحب خانه چند تن از جوانان را بطرف والی فرستاد تا والی را همراهی کرده بیآیند. جوانان در یک رنجر سوار شده بطرف مقام ولایت رفتند، بعد از اینکه جوانان ۵ دقیقه درایوینگ کردند در راه روشنی موتر را دیدند ، جوانا موتر خود را آهسته کردند و ایستند ، سرک را یک موتر دیگه بسته کرده بود، جوانان از موتر پاین شدند و از مشکل پرسان کردند، دیدیند که موتر والی در سرک بند مانده بود، در جایکه موتر بند مانده بود سرک چقر شده بود و آب در آنجا جمع شده بود و اکثر موتر ها بسیار به مشکل از آتنجا تیر میشدند، عرض سرک هم بسیار کم بود، امکان نداشت که دیگه موتر از پهلوی اش بگذره، همین سبب بود که والی هم همانجا انتظار می کشید که موتر را بکشند و همه یکجا بروند. والی در موتریکه جوانان از خانه آورده بودند سوار شد و خود را به خانه رفیقش رساند. صاحب خانه بسیار وار خطا بود که والی صیب چی را دیر کرد، آمادگی نان از یک ساعت به اینسو تمام شده بود، وقتیکه موتر والی رسید همه متوجه موتر شدند، والی از موتر برآمد ، همه مردم در چمن نشسته بودند، همه به استقبالش از جا های خود برخیستند، والی صیب همراه یک یک نفر مانده نباشی کرد و در جای که برایش مخصوص شده بود نشست. عاجل دست ها شسته شد و دسترخوان آوار شد و نان را آوردند، طبق معمول در نان گوشت ، جوش، و سبزی پخته شده بود. همه نان را به اشتهای خوب نوشی جان کردند. بعد از اینکه همه مهمانان از نان خوری فارغ شدند بطرف خانه های خود حرکت کردند، والی شب را در خانه دوست خود گذاشت، شب در وقت چای خوردن کمکی قصه کردند، همراه والی یاورش و یکی ا ز مشاورینش هم بود. 
رفیق والی اثنای چای خوردن گفت اینه والی صیب باز آمدی، زور مخالفین نرسید، والی گفت بلی ، کجا زور شان میرسه ، سابق هم زورشان نرسیده بود و حالا هم نمی رسه. رفيق والي گفت والی صیب ما برای استقبالت یک پلان گرفتیم، والی گفت پلان چی؟ رفیق گفت: میخواهم فردا برای استقبالتان یک محفل یگیرم، والی گفت لازم نیست، رفیق گفت: نی والی صیب ایطور محفل برایتان بگیرم که رقیبانت دیگام دلشان داغ داغ شوه. والی گفت : اگر همینطور است مصارف پروگرام بالای ما شد. رفیقش گفت تشکر والی صیب فقط همینقدر همکاری تانرا میخواستیم. 

در مسله استقبال والی  حمیم رفیقش از حد گذشت،  رفیق برای استقبالش یک درامه را طرح کرد، گرچه پرودیوسر درامه خود والی بود ولی داریکتر درامه رفیقش بود، دایریکتر توانست یک کاست خوب و منظم  جوانان را جمع آوری کند، دایلاگ شان را آماده ساخت، و در یک  تخت شاهی همراه با ترانه ها و شعار ها والی  را در سرک های گل آلود مرکز گشتاندند. این یک دارمه سیاسی بود که هدفش نشان دادن زور و محبوبیت والی بود ، این کار والی مورد انتقاد وسیع فعالین جامعه مدنی افغانسان شد، حتی بعضیها والی  را متهم به توهین حقوق بشر ساختند ولی هوادارانش گفتند که این کار در جامعه نورستان یک امر طبیعی است بخاطریکه مردم بزرگان خود را به این شکل استقبال میکنند. 

برای والی قدیم جدید یک فرصت طلای بود که جنابشان از تجربه سابقه خود استفاده کرده در این دوره تازه خود خدمات بیشتر را انجام میدادند ولی چنان که توقع بود همانطور نشد. بالعکس حتی والی  به یگان دوستان خود گفته بود که اینبار من فقط بخاطر حیف و میل آمدیم، گفته های والی  راست هم شد، بعد از مرور نه چندان وقت زیاد دوسیه اختلاس پول معاشات پولیس افشا شد، والی  همراه با قومندان امنیه آنوقت جناب علی الله در قضیه اختلاس معاشات پولیس والی پیشین جناب صدر و قومندان امنیه پیشین جناب جنرال شمس الهدی را متهم کردند، آقای صدر و شمس الهدی این اتهامات را رد کردند و آقای حمیم و غلام الله را به این فساد متهم ساختند به هر حال دوسیه به څارنوالی رفت و بعد از اینکه هیت اعزام شده بررسی و تحقیق خود را تهیه کرد ، جناب صدر و جنرال شمس الهدی زندانی شدند، بعد از گذاشتن چند ماه در زندان جناب صدر از زندان آزاد شد و از قضیه برآت حاصل نمود.
جالب در قضیه این است که جناب والی  حمیم بعد از اینکه رئیس جمهور معاشات اختلاس شده پولیس را مکررا ارسال نمود والی  و قومندان امنیه  باز هم پول فرستاده شده را حیف و میل کردند، والی  پول را به پولیس های مندول، کامدیش و وایگل تقسیم نمود، در صورتیکه همه ما می دانیم که در این ولسوالیها حکومت سیطره کامل ندارد و پولیس هم اگر باشند به تعداد کم هستند که در دیگر ولسوالیها وظیفه انجام میدهند. به این شکل معاشات باز هم حیف و میل شد. بعد از یک مدت کوتاه قضیه گم شدن پول از بانک افشا شد، والی  بعدا گفت که یکمقدار از پول گمشده را از دوزدان پس گرفت و به بانک تسلیم نمودند.

در عرصه سیاست والی  نظر به تجربه سیاسی که داشتند توانستند که هماهنگی وکلای نورستان را در موارد قضایای نورستان از هم بپاشد، نا گفته نماند که وکلا در مورد والی بیشین صدرهماهنگ و هم نظر بودند ولی والی جدید توانست این هماهنگی را بشکناند و وکلا را به دو گروپ تقسیم نماید، وکلای که طرفدارش بودند و فعالیت هایش استقبال می نمودند و وکلایکه از فعالیت های والی  راضی نبودند و از کار هایش مخالفت می نمودند.

باز هم هماهنگی شامل و کامل بین مقام های بلند پایه ولایت نورستان بوجود نیآمد، به ټیم های مختلف تقسیم شدند، و هر ټیم خود را پاک و دیگران را فاسد معرفی مینمود، یکی از والی  بشتبانی مینمود و دیگر ضد والی فعالیت میکرد و والی را به فساد اداری متهم مینمود. وکلایکه ضد والی بودند میگفتند که ما همراه خود والی کدام مشکل شخصی نداریم، ولی والی نه تنها جلو فساد اداری را نمی گیرد بلکه خودش در فساد آغوشته است و همواره در قصه جمع کردن پول است و از ریاست های مختلف به آشکال مختلف پول میگیرد، برعلاوه این پروژه های انکشافی ولایت را در هوا بدون انیکه در واقع تطبیق کند حیف و میل کند، اکثریت ادارات در فساد آغوشته هستند، مثلا یک پروژه تطبیق نشده میباشد یا بی کیفیت به پایان رسیده میباشد ولی والی  تصدیق میکند که پروژه با کیفیت تطبیق شده است  و به همین شکل بعض از اعضای شورای ولایتی هم تصدیق مینمایند که پروژه تطبیق شده و بالآخره به این شکل پول کشیده میشود و بین والی ، بعض اعضای شورای ولایتی و روسا تقسیم میشود.
به قول وکلاء والی  همواره از فساد اداری منفعت میبرد و نمی خواهد جلو این فساد را بگیرد بخاطریکه اگر جلو فساد گرفته شود خود والی  از منفعت محروم خواهد ماند. مثلا اگر ولسوالی مندول فعال شود و همه پرسونل به مندول بروند، طبیعی است که همه بودیجه به ولسوالی مندول فرستاده خواهد شد و به مامورین معاشات خواهد رسید ، در این صورت جیب والی و رئیسانش چطور پر خواهد شد، سپس مسله را به همین شکل ادامه میدهند و در روی کاغذ اسناد را قانونی تهیه میکنند. بدلیلیکه والی  همواره گفته است که همه ولسوالیهای نورستان فعال هستند و کاملا بودیجه به این ولسوالیها فرستاده میشود، مکاتب همه فعال هستند و معاشات معلمین به این ولسوالیها فرستاده میشود و هیچگونه مشکل وجود ندارد. وکلا اضافه می نمایند که وظیفه ما نظارت از کارکرد های ولایت است و ما این کار را به خوبی انجام داده ایم  ولی قوه تنفیذی که مقام ولایت است هیچ وقت برای منفعت و مصلحت مردم نورستان اقدام نمی کند و همواره بخاطر منفعت شخصی و پر کردن جیب خود همراه وکلا هماهنگ نمیشود.

ولی والی به نوبه خود همواره میگوید که وکلا مرا به کار نمی مانند و در کار های اداری ولایت مداخله مینمایند، اشخاص مورد نظر خود را در پوست های بلند تعین مینمایند ، در پروژه دست میزنند و نظر به منفعت شخصی خود پروژه میسازند و به شخص مورد اعتماد خود میدهند و به این شکل پول پروژه را حیف و میل مینمایند.
در بین این کشمکش مقامات بلند پایه ولایت مردم عوام از حقوق خود همواره محروم شده آند، بعض پروژه ها در هوا حیف و میل شده آند ولی بعض از پروژه ها با کیفیت پاین تطبیق شده آند. وضعیت امنیتی هم روز به روز بدتر شده میرود ، نفوذ طالبان و قوت شان بالا رفته، گرفت حکومت از ولسوالیها ضعیف شده، در ولسوالیهایکه امنیت تامین نیست طبیعی است که انکشاف هم نباشد، مکاتب هم مغلق باشند و به همین شکل ادارات دولتی هم فعال نباشند و بالآخره مردم نورستان از حقوق خود محروم شوند و ولایت نورستان همینطور از انکشاف و پیشرفت عقب بماند.

نباید این موضوع را فراموش کرد که نورستان در سال های آخیر در پرده های تلویزیون افغانستان زیاد آمد، شاهکار های مقام های ولایتی نورستان در چینل های تلویزیون به بحث و تحقیق گرفته شدند، موضوع اختلاس پول، وضعیت امنیتی بعض ولسوالیها مهمترین موضوعات بودند که همه مردم افغانسان از آن خبر شدند. قصه نورستان به این دو مسله پایان نیافت ، چندی قبل ما شاهد یک افشا گری دیگر بودیم، این افشاگری مربوط به موضوع توزیع گندم مردم متضررین، بیجا شده گان، فامیل شهدا و معلولین بود. بالعموم در نورستان گندم بسیار یک مسله جنجال برآنگیز است، در سال های پیش هم چندین بار موضوع گندم باعث جنجال و کشمکش مسولین مقامات بلند پایه اداره نورستان گردید، بعضیها حتی در گندم فروشی مشهور شده آند، بعضها را عوام بنام گندم فروش و روغن فروش و بسکت فروش هم یاد میکنند.
اینبار هم مسله گندم بشفافیت پیش نرفت، گندم در ولایات جلال آباد، لغمان و کنړ ذخیره شد، توزیعات شروع شد، والی  به بعض اشخاص مورد اعتماد خود یک مقدار گندم را توزیع کرد، عده از وکلای پرلمان و سنا هم موکلین خود را که به نظر شان مستحق بودند معرفی نمودند. والی  همراه با کمیته نظارت و توزیع تصدیق نمود که گندم به مرکز ولایت رسیده و تقریبا اکثریت گندم بین ولسوالیها توزیع شده. به این شکل مصارف انتقال گندم هم از طرف شرکت قرادادی در هماهنګی با ریاست ضد حوادث کشیده میشد و بین طرف های ذی دخل حیف و میل میشد.
 موضوع را بعض وکلا به بررسی گرفتند و فغانشان برآمد که گندم حیف و میل شد، موضوع به میډیا کشانیده شد. یکتعداد اعضای شورای لایتی و پرلمانی موضوع را همراه با کریم خلیلی معاون دوم رئیس جمهور شریک ساختند، جناب معاون دوم یک هییت حکومتی بلند پایه را غرض بررسی و تحقیق موضوع به مرکز ولایت پارون اعزام کرد، هییت بعد از بررسی و تحقیق راپور خود را خدمت شورای وزیران گذاشتند، شورای وزیران بعد از اینکه راپور را گرفت و قناعت خود را حاصل کرد رئیس جمهور در هماهنگی با شورای وزیران امر سبکدوش والی، رئیس انکشاف دهات و رئیس ضد حوادث را صادر نمود و آنها را نسبت به فساد در توزیع گندم و مصارف انتقالات به څارنوالی معرفی نمود.
والی  به نوبه خود فیصله شورای وزیران را غیر قانونی خواند و خواستار ارسال یک هییت بیطرف شد. والی  برای اینکه بالای حکومت فشار انداخته باشد هواداران خود را ترغیب کرد که ضد این فیصله مظاهره نمایند، یکتعداد محدود از هواداران والی  در جلال آباد گرد هم آمدند و بطرفداری والی  همراه میډیا صحبت کردند، حتی این گروپ توانست چند روز بعد از مظاهره همراه با کریم خلیلی ملاقات کنند و خواستار ارسال یک هییت دیگر شدند و همواره میگفتند که گندم فروخته نشده و در ذخایر موجود است، کریم خلیلی برایشان گفت ما قبول کردم که گندم فروخته نشده ولی شما در مورد پول انتقال گندم چی میگوید؟ چی را والی و هیت توزیع گندم تصدیق کرده است که گندم به مرکز ولایت رسیده و به همه ولسوالیها توزیع شده.

والی  همواره به میډیا گفته میرفت که من قربانی کمپاین انتخاباتی شدم، هییت بیطرف نبوده و موضوع را بخاطر اهداف شخصی استفاده کردند. خیر باشه والی صیب صحیح است که همه ارگ نشینان رفقایت نیستند و زیاد رقیبان هم داری ولی این تقصیر اولی نیست که جناب شما مرتکب شدیند، پیش از این هم در چند موارد همینطور شهکار ها را مرتکب شده بودی، تا به کی مردم نورستان اخطای شما را متحمل شوند ، صبر هم حد داره.

بعد از سبکدوش والی  ټیم های مختلف نورستانی در کابل مساعی خود را آغاز کردند تا کاندید مورد نظر خود را به پوست ولایت کاندید نمایند، ملاقات ها  با مقامات بلند پایه حکومت آغاز شد، هر کاندید از نفوذ و ارتباطات خود استفاده کرد تا خود را یک کاندید شایسته معرفی نماید ولی مثل هر وقت دیگر کسی به مردم نورستان مراجعه نکرد ، ایا مردم کدام کاندید مورد نظر خود را دارند؟ ایا کسی است که در نورستان نفوذ سرتاسری داشته باشد یا علی الاقل کسیکه بتواند یک هماهنگی را بین شورای ولایتی و شورای ملی ایجاد نماید و این کشمکش ها را پایان داده بخاطر منفعت و مصلحت ولایت نورستان کار کند.

در کشمکش کرسی ولایت همه روزه می شنویدیم که کار فلانی پایان رسیده و موافقه رئیس جمهور را از آن خود کرده است، ولی چند روز بعد خبر یک کاندید دیگر میرسید که او کار های خود را پایان رسانده، دیده میشود که نورستانیان کشمکش چوکی ولایت را حتی به ارگ هم رساندند، ارگ نشینان هم بسیار به دشواری بالای یک کاندید اتفاق کردند. بالاخره خبر نشر شد که جناب جاحظ عبدالغفور بحیث والی جدید نورستان مقرر شده. تا حدی زیاد این خبر متوقع بود چون سناتور صیب از چند سال به اینسو به فکر کرسی ولایت نورستان بود و در این راستا کمپاین کافی هم کرده بود و جذابیت و استعداد خود را به مقامات بلند پایه دولت افغانستان در ارتباط به مسایل نورستان، افغانستان و منطقه ثابت ساخته بود.
شکی نیست که جناب والی جدید یک شخص تعلیم یافته، عالم دین، آگاه  امور سیاسی و جوان پر انرژی است ولی سوال در اینجا است که ایا تجربه کافی در امورات اداری و مدیریت ولایت دارد؟ ایا همه مردم نورستان گرد این والی جدید جمع خواهد شدند؟ ایا والی  ولایت را که اداراتش آغوشته به فساد هستند چطور اداره خواهد کرد؟ مهمتر از همه والی  در راستای تامین امنیت عده از ولسوالیهای نا امن، چی اقداماتی و چی پالیسی را به پیش خواهد گرفت؟ این همه چالش های هستند که فرا روی والی  جدید خواهد بودند. برعلاوه این باید یک مسله را بیاد داشته باشیم که معضله نورستان فقط به مدیریت ضعیف ولایت وابسته نیست بلکه مشکل بزرگتر از این است، در حقیقت مشکل به انسان نورستانی ارتباط میگیره، به فرهنگ، به ذهنیت، عرف و عادت انسان نورستانی ارتباط میگیره، به همان قدر که مشکل نورستان ارتباط به مدیریت مقامات بلند پایه اداره محلی میگیره به همان قدر ارتباط به مردم عوام، شورای های محلی، ریش سفیدان، متنفذین قوم میگیره. چقدر انسان نورستان در سلوک و کردار خود راست است؟ ایا از گفتن حق خودداری نمیکند؟ ایا نفاق در انسان نورستانی به درجه زیاد دیده نمیشود؟ ایا عنصر بی اتفاقی در انسان نورستانی به حد زیادش دیده نمیشود؟ ایا عنصر عصبیت در بین مردم نورستان به اشکارا دیده نمی شود؟ ایا فرهنگ دشمنی و تفنگ سالاری در جامعه ما مروج نیست؟ ایا مردم نورستان علم و فرهنگ دوست هستند؟
این همه سوال های هستند که اگر به جوابش بپردازیم ما معضله نورستان را تا حد زیاد درک خواهیم کرد و در چوکات این سوال ها ما میتوانیم یک استراتیجی پلان کاری را برای دریافتن راه بیرون رفت از مشکل نورستان را روی کار بگیریم.
بدون شک که والی  جدید با مدیریت شفاف، عادلانه ، مسلکی و در هماهنگی با دیگر مقامات و مسوولین نورستان میتواند علی الاقل یک گام مثبت را بخاطر بهبود وضعیت ولایت نورستان برادارد. ولی اگر هدفش سیر کردن شکم خود باشد، هیچ وقت سیر نخواهد شد بخاطریکه نفس انسانی مثل جهنم سیری ندارد و همیشه هل من مزید میگوید و عاقبت این والی  هم مثل دوستان سابقش خواهد بود.

والی  صیب در سنا و در پرده تلویزیون خوب درخشیدی، در انتقاد و افشاگری خوب فعال بودی ، خدا کند که در مدیریت ولایت هم بدرخشی و گام های جدی و اساسی را در راستای انکشاف و پیشرفت ولایت برداری و انشا الله او روز نخواهد آمد که جناب شما بعد از ترک ولایت نورستان خانه نشین شوید، همه متوجه جناب شما هستند و آینده شما بدست خود شما رقم خواهد خورد.

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم

 

چونش