Jul 12, 2014

افغانها و انزوای فرهنگی



پیشرفت، ترقی و رفاه یک جامعه با انسان، عرف و عادات، رسم و رواج ارتباط مستقیم دارد. از این جهت اگر ما بخواهیم علت ترقی و رشد یک جامعه را تحت مطالعه قرار بدهیم لازم است که ساختار فرهنگی، معیشتی و سیاسی همان جامعه را به بحث و بررسی بگیریم. ترقی و پیشرفت یک جامعه تنها به عوامل مادی و اقتصادی وابسته نیست. ما شاهد هستیم که جوامع زیاد از منابع مادی و اقتصادی خوب برخوردار هستند ولی نتوانستند که این منابع مادی واقتصادی  را به نفع خود مورد بهره برداری قرار داده باشند. در عین زمان ما در جوامع مختلف جهان جوامعی داریم که از موارد زیاد اقتصادی و مادی برخوردار نیستند ولی توانسته اند که مشکلات اقتصادی خود را به خوبی حل نمایند و جامعه خود را به مرحله رفاه و پیشرفت سوق دهند. بدینوجه گفته میتوانیم که عوامل فرهنگی و سیاسی در ترقی و رفاه یک جامعه رول کلیدی را دارا میباشند.
خداوند جل شانه برای زندگی سنت و قوانینی را وضع نموده است، با استفاده از این قوانین ما میتوانیم مشکلات زندگی خود را حل نماییم . زندگی طبیعتا به تفکر، تدبر، کار، زحمت و عرق ریزی نیاز دارد. افراد یک جامعه، اگر این قوانین را تعقیب کنند در زندگی خود کامیاب هستند. انسانها زندگی خود را همیشه در یک جامعه به پیش میبرند و یک جامعه همواره از خود مشکلات و چالش ها را داشته میباشد. اگر افراد این جامعه مشکلات خود را در چوکات جامعه شان حل کرده بتوانند در زندگی خود موفق پنداشته میشوند. اما چالش بزرگ این است که افراد یک جامعه در مدیریت بحران و مشکلات اجتماعی خود از کدام روش ها استفاده میکنند. 

نباید فراموش کرد که خداوند جل و شانه انسانها را در زمین خلیفه خود تعین کرده است. و این خلافت مبنی بر قوانین الهی چی قوانینیکه انسان ها را بطرف شریعت الهی میبرد و چی قوانینیکه مربوط به اداره امورات دنیا است ، میباشد. قوانین الهی که انسان ها را بطرف شریعت خود دعوت میکند همواره در تاریخ بشریت توسط پیامبران به انسانها معرفی گردیده است. در پهلوی قوانینیکه مربوط به ایمان میشوند ، ماموریت خلافت کره زمین و طبیعت خلقت انسان مستلزم قبول کردن و عملی کردن قوانین فزیکی یا طبیعی کاینات هم میباشد. خداوند جل و شانه قوانین فزیکی و طبیعی را بشکل فطرت در کاینات آفریده است. خداوند جل وشانه همه طبیعت را به اساس یک قانون فزیکی و طبیعی دقیق خلق کرده است. اگر در قوانین فزیکی یا طبیعی تغیراتی بوجود بیاید، این یک انحراف خواهد بود و انسان ها را به سوی مشکلات و چالش ها خواهد کشید.
 خداوند جل و شانه انسان ها را امر میکند که زندگی خود را در چوکات قوانین دینی و قوانین طبیعی به پیش ببرند . حالا انسان مکلف است که خود را از قوانین الهی آگاه بسازد و در چوکاټ أن راهبرد زندگی خود را تعين كند. اما مشکل انسانها این است که، برداشت و فهم منطقی و منسجم از این دو قانون را ندارند. یا اگر به عبارت دیگر ګفته شود، انسانها نتوانستند بین این دو قانون انسجام و تکامل را ایجاد کنند و در نتیجه ، عده ای از انسانها دنبال قوانین طبیعی رفتند و قانون الهی را به فراموشی گرفتند و عده دیگر انسانها دنبال قانون دینی را گرفتند و قانون طبیعی را پشت سر گذاشتند و یا حد اقل توجه لازم به قانون طبیعی ندادند. اگر خللی در تکامل این دو قانون بوجود بیاید بشریت از راهیکه به اساس نیاز فطری اش تعین شده انحراف خواهد کرد. این انحراف به بشریت باعث آفات و مصیبت خواهد شد. در تاریخ بشریت اگر ما دقت کنیم دیده میشود که چقدر انسانها به علت انحراف شان از راهبردیکه به اساس قوانین الهی و طبیعی مقرر شده بود آسیب های گوناگونی را متحمل شدند.
با توجه به قوانین الهی ، انسان ها در کشور های گوناگون در مدیریت بحران های کشور شان استعداد و توانایی های متفاوتی را از خود نشان داده آند. بعضیها در مدیریت و رهبریت جوامع کشور شان موفقیت نسبی داشتند. ولی بعضیها نتوانستند معضلات جوامع خود را به خوبی مدیریت کنند. تجربه های متفاوت و گوناگون باعث شد تا کشور ها، جوامع یکدیگر را به بحث و مطالعه بگیرند و از تجارب و ویژگیهای جوامع کامیاب درس و عبرت بگیرند. ولی بدون شک که تجربه های کشور های موفق نیز همواره با چالش ها همراه بوده است.
از جانب دیگر پیشرفت ها و دست آورد های ۲۰۰ سال اخیر بشریت ، بویژه در عرصه  تکنولوژی ، فاصله ها را بین کشور ها و جوامع مخلتف کره زمین ازبین برده است. در این مرحله تاثیر و تآثر جوامع با یکدیگر زیاد شده است. جوامع نمی توانند در انزوا بمانند، فرهنگ ها با هم خلط شده آند، فرهنگ های مختلف یکدیگر را پذیرفتند و یا اگر به عبارت دیگر ګفته شود ، از یکدیگر متاثر شدند. پیشرفت های تکنولوژی ۲۰۰ سال آخیر بشریت ، ضرر های را نیز در پی داشته است. اما در این شکی نیست که منفعت اش از ضررش کرده بمراتب بالا بوده است.


اگر در پرتو برداشت خود از قوانین الهی و پیشرفت های عصر امروزی ، جامعه خود را به بررسی بگیریم میتوانیم چالش ها و معضلات موجوده جامعه خود را شناسائی و برای راه حل آن بکوشیم. جامعه افغانستان یک جامعه ده نشین میباشد. مردم افغانستان در این مقطع زمانی نتوانستند جامعه خود را به طرف یک جامعه مدنی و شهر نیشین ببرند. عموما همه افغانها رغم اختلاف قومی و زبانی در بسیاری از ویژگی های فرهنگی، ادبی، سیاسی ، معیشتی و عقلی بین خود تفاوت زیاد ندارند. در عین وقت در درون جامعه بزرگ افغانی جوامع کوچکی با تفاوت های اندکی هم وجود دارند. اگر جامعه بزرگ افغانی را به بحث بگیریم و ویژگی های کلی و عمده این جامعه را انگشت نما کنیم دیده میشود که جامعه افغانستان یک جامعه سنتی است. پیشرفت های ۲۰۰ سال گذشته جهان بالای جامعه افغانسان کدام تاثیر بزرگی و عمیقی نداشته است. افغان ها نتوانستند از دست آورد های تکنولوژی بشریت به نفع جامعه خود استفاده کنند و در نتیجه از این تکنولوژی در انزوا و دوری به سر بردند.
 استعداد و توانایی جامعه افغانستان برای حفظ سنت های خود بسیار بالا میباشد. در فرهنگ افغانی این توانایی به پیمانه کم وجود دارد که یک اندیشه و مفکوره را تجزیه و تحلیل کرده از نقاط مثبت این اندیشه نو به نفع جامعه خود استفاده کرده باشد . در جامعه افغانستان اندیشه های بیرون از مرز کلا رد میشود و هیچ وقت فرصتی برای اندیشه های نو داده نمیشود که حد اقل مورد تحلیل و بررسی قرار بگیرد و به اساس برداشت های این تحلیل قبول یا رد گردند. همه اندیشه ها عناصر مثبت و عناصر منفی را در درون ساختار فکری خود داشته میباشند و همه جوامع می کوشند که از نقاط مثبت اندیشه های مختلف به سود جامعه خود استفاده نمایند و از نقاط منفی دریغ ورزند.  


 از سال ۲۰۰۰ به اینسو جامعه افغانستان بعد از اسکندر کبیر بار دیگر با غرب تماس گرفت. تا الحال تاثیر این تماس هم چندان عمیقی نبوده است. ولی اگر باز هم ۱۳ سال اخیر جامعه افغانستان را ما به برسی بگیریم دیده میشود که بعضی تغیرات در عرف و عادات و بالعموم در فرهنگ افغانستان بوجود آمده است. بطور مثال در ولایات بزرگ و درجه اول کشور ما شاهد یک جامعه کوچک انتقالی هستیم . این انتقال از جامعه ده نشین به جامعه مدنی و شهر نشین میباشد. ولی تا الحال این جوامع کوچک کاملا مدنی و به شهر نشین تبدیل نشده اند. اگر مرحله انتقالی فرهنگی بعضی مناطق افغانستان را به بررسی بگیریم آشکارا میشود که در این جوامع ذهنیت ها تغیر خورده و تغیر در ذهنیت و عقلیت با تغیر در سلوک و عادات همراه بوده است. در این جوامع کوچک دیده میشود که یک عده از مردم روی به تخصص های مسلکی و علمی آورده آند، عده دیگر اندیشه های فکر لیبرالی را قبول کرده آند، جوانان اکثرا توجه و علاقه زیاد به دین نشان نمی دهند. در این جوامع کوچک زیاد تر توجه به مصلحت های شخصی داده میشود. مردم کم کم جرآت این را پیدا کرده آند که عادات و تقالید سنتی را نی بگویند و از فرهنگ فرا مرزی متاثر شوند. در این جامعه کوچک معنویات زیاد رول موثر ندارد. و افراد در تحلیل و دید خود زیادتر واقع بینانه و تا اندازه ای منطقی برخورد میکنند. عامل قومیت، زبان و سمت زیادتر مطرح نیست. افراد زیاد تر به اساس مفکوره ها، مصلحت ها و مزاج ها باهم هم نظر میشوند. اکثر افراد این جامعه با سواد هستند و با فرهنگ های فرا مرزی تماس دارند و یک پل ارتباط تاثیر و تاثر را با فرهنگ های مختلف برقرار کرده اند. اکثر این افراد کوشش دارند تا برای حل مشکلات جامعه خود از وسایل و ابزار تکنولوژی عصر کنونی استفاده کنند. خلاصه اینکه این گروه در تغیر دادن سنت ها و تقالید سابقه کدام هراس زیاد ندارند و همواره خواهان تغیرات یا تجدید ساختار فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه خود هستند.
از جانب دیگر اکثریت مطلق جامعه افغانستان یک جامعه ده نشین وکوچی بحساب میرود. در ساختار فرهنگی افراد جامعه قومیت، زبان و سمت رول مهم دارد. ولی رغم اختلافات قومی و زبانی  مردم افغانسان ، تفاوت های فرهنگی قابل ملاحظه بین اقوام و سمت های مختلف دیده نمی شود. عقلیت، ذهنیت ، عرف و عادت در همه مناطق و اقشار کشور تا حدی زیاد تقریبا یکسان هست. معضله فرهنگ افغانستان در این مرحله زمانی این است که سیاسیون و نخبگان فرهنگی کنونی بخاطر مصلحت های شخصی خود واژه های قوم ، زبان و سمت را مطرح ساختند. این واژه های فرهنگ قوم ، زبان و سمت پرستی بشکل سریع رشد کرد و بالای واژه های مشترک افغانها تاثیر منفی خود را داشته است. در این مرحله افغانها نتوانستند واژه های مشترک فرهنگی خود را رشد دهند. تاثیر واژه های قوم، زبان و سمت به حدی رسیده است که در تصامیم فردی اشخاص دین ، قوم ، زبان و سمت خیلی موثر است. بدینوجه علی الرغم واژه های فرهنگی مشترک ما نتوانستم تا الحال یک فرهنگ فرا قومی ، زبانی و فرا سمتی را در این مقطع زمانی بوجود بیآوریم ولی نباید فراموش کرد که یک عده کوچک افراد جامعه هستند که فرا تر از قوم، زبان و سمت می اندیشند ولی تعداد شان خیلی کم و غیر موثر میباشد. در این جامعه سنت های قدیمی مهمتر از همه چیز میباشند، افراد اکثرا به اندیشه هایکه بیرون از مرز داخل جامعه میشوند عکس العمل نشان میدهند. مقاومت میکنند تا به اسانی این برداشت ها و اندیشه ها وارد جامعه نشوند. اکثریت مردم اندیشه های نو را برای فرهنگ سنتی خود تهدید می پندارند. از این رو،  جامعه افغانستان مقاومت شدیدی را در مقابل اندیشه ها و سلوک های وارده یا نو نشان میدهد.


اگر منحیث مشت نمونه خروار بین جوامع کوچک مختلف افغانسان مردم نورستان را به بحث بگیریم دیده میشود که نورستان دارای یک جامعه است که قابلیت تغیر فرهنگی در آن به پیمانه کم دیده میشود و در این جامعه از طول تاریخ سنت های قدیمی ارزش خیلی زیاد داشته است. در عین وقت محیط جغرافیایی نورستان نیز باعث شده که مردم نورستان تماس موثر با دیگر اقوام افغانستان نداشته باشند. اگر به جامعه نورستان یک نظر دقیق صورت گیرد معلوم میشود که این جامعه بالای عرف و تقالید سابقه خود محکم ایستادگی کرده است. و اگر جامعه نورستان را به دیگر جوامع کوچک افغانستان مقایسه شود دیده میشود که  نسبت به دیگر اقوام ، خود را برای تغیرات سیاسی و اقتصادی کمتر اماده نشان داده است. مردم از تماس با فرهنگ مختلف هراس شدیدی داشته آند و این هراس غیر سابقه باعث شده که مجتمع نورستان در مسیر تاریخ کمترین تغیرات و تجدید فرهنگی را ببیند و تجربه کند. در طول تاریخ مردم نورستان در مقابل دین و اندیشه های بیرونی مقاومت نشان داده آند. همین سبب بود که تا سال های ۱۸۹۵ به فرهنگ و دین سابقه خود محکم استوار ماندند.
در این شکی نیست که فرهنگ های مختلف در ساختار و بافت فرهنګی خود عناصر مثبت و عناصر منفی را داشته میباشند ولی انسانها باید کوشش نمایند تا ضعف و انحرافات فرهنگی را جلوگیری کنند. ذهنیت ها طوری اماده شود که عناصر منفی و انحرافات فرهنگی را افراد قبول نکنند ودائما کوشا باشند تا فرهنگیکه به سود و منفعت مردم جامعه است رشد بدهند. عناصر منفی یک فرهنگ نباید مانع گفتگوی فرهنگی شود بخاطریکه طبیعتا جوامع میکوشند تا از نقاط مثبت یک فرهنگ استفاده کنند و از نقاط منفی یک جامعه متاثر نشوند. در این شکی نیست که جوامع با عناصر منفی یک فرهنگ هم ارتباط تاثیر و تاثر خواهد داشتند ولی این ارتباط و عملیه بسیار ضعیف خواهد بود. جامعه افغانستان در مسیر ۲۰۰ سال گذشته همواره در کشمکش و جدال فرهنگی با فرهنگ های بیرون از مرز بوده است. در این مسیر جامعه افغانستان نتوانسته است که اندیشه های خارجی را تحمل و هضم کند و این سبب شده که اندیشه های مختلف در جامعه افغانستان موفق نشدند تا یک پایه وسیع مردمی پیدا کنند. جامعه ده نشین و اطرافی افغانستان یک منبع خوب برای اصولگرای دینی هم بوده و اندیشه های دینی در این جامعه با سنت های قدیمی مندمج شده آند و به مرور زمان عرف و عادات جامعه ، رنگ و بوی دینی را از خود کرده است. به این شکل در جامعه افغانستان عرف و عادات الزامیت دینی را به خود گرفته و یک مخلوط دینی و قبیلوی را بخود ساخته است. همین ساختار پیچیده فرهنگی افغانستان باعث تشدید شدن مقاومتش در مقابل فرهنگ ها و اندیشه های بیرون از مرز بوده است و در نتیجه افغانستان در طول ۲۰۰ سال گذشته نتوانسته است که با فرهنگ های خارجی یک ارتباط تفاعلی و مثبت را ایجاد کند.  
این ارتباط تصادمی فرهنگ سنتی با فرهنگ فرامرزی باعث شده تا فرهنگ افغانی در انزوا و بدون تجدید و تغیرات بماند و انزوای فرهنگی جامعه افغانستان باعث شده تا به این لحظه زمانی جامعه ما بشکل ده نشین و سنتی بماند. در این مشکل نیست که جامعه ما ده نشین بماند ولی بشرطیکه در پرتو برداشت های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به معضلات و چالش های جامعه خود ، راه حل را در پی داشته باشد. وقتیکه فرهنگ یک جامعه بجای اینکه مشکلات و چالش ها را حل نماید خود فرهنگ اگر به معضله مبدل گردد یک مشکل خیلی بزرگ پنداشته میشود. اگر فرهنگ یک جامعه به جمود فکری، سیاسی و اقتصادی متهم شود واقعا این جامعه در مصیبت است. اگر فرهنگ یک جامعه نوآوری و ابتکارات بشری را نپذیرد این جامعه در مصیبت است. اگر یک جامعه در عصر فرامرزی منزوی و بدون تماس با جوامع دیگر زندگی کند نیز در مشکل است.
وقتیکه یک جامعه در چوکاټ ساختار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مشکلات خود را حل کرده نتواند، لازم است که این جامعه به بررسی گرفته شود، نقاط مثبت و منفی این جامعه باید تحت انتقاد علمی قرار بگیرند تا بتوانیم نواقص و کاستی های خود را شناسائی و برای ایجاد راه حل آن بپردازیم. در صورتیکه یک جامعه توانای مدیریت بحران، مشکلات و معضلات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خود را داشته باشد خودش یک نمونه و الگو کامیابی میگردد و شاید که دیگر جوامع جهان از این تجربه فرید به نفع خود استفاده کنند.   
انسان طبیعتا و فطرتا یک کائن اجتماعی است. وقتیکه یک انسان خود را از مجتمع خود دور کند و در انزوا قرار دهد این انسان دارای حالت روانی نارمل نمیباشد. همین افراد هستند که یک جامعه را تشکیل میدهند. سپس همین افراد هستند که جامعه خود را در عرصه های مختلف زندگی مدیریت و رهبری میکنند. سلامت عقلی و فرهنگی یک انسان باعث سلامتی جامعه اش میشود. خدای نا خواسته اگر ما در جامعه خود اکثریت افراد بیسواد یا افرادیکه از نگاه توانانی های عقلی ضعیف باشند داشته باشیم ، ما صاحب یک جامعه سالم و هوشمند نخواهیم بود و افراد بیسواد یا ضعیف عقلی نخواهد توانست که به معضلات و مشکلات زندگی خود ، راه حل منطقی دریافت نمایند. سپس لازم است،  بخاطر بهبود جامعه خود ، به افراد جامعه توجه جدی صورت گیرد تا بتوانیم یک جامعه سالم داشته باشیم که توسط افراد سالم مدیریت و رهبری میشود.
وقتیکه انسان فطرتا یک کائن اجتماعی است سپس یک جامعه که از همین انسانها ساخته شده است یک کاین اجتماعی خواهد بود. منطق حکم میکند که یک جامعه با دیگر جوامع یک ارتباط آموختن و آموختاندن را داشته باشد. اگر ساده تر ګفته شود ، باید جوامع انسانی با هم ارتباط مثبت و تکاملی داشته باشند نی ارتباط تصادمی. شاید که فرهنگ های مختلف به اسانی نتوانند یکدیگر را خوبتر بشناسند و افراد یک جامعه با افراد جامعه دیگر اختلاف فرهنگی داشته باشند. اما نشانختند و اختلاف فرهنگی به این معنی نیست که فرهنگ ها با هم در تصادم باشند. در این شکی نیست که نخبه های فرهنگی یک جامعه بخاطر منفعت سیاسی خود ، از موارد فرهنگی استفاده سوء میکنند و این کار نخبگان باعث میشود که تصادم و جنگ های فرهنگی در جوامع مختلف بوجود بیاید. ولی این کار را نباید دلیلی برای انزوای فرهنگی خود بگیریم و از بهره گیری از مزایای فرهنگ های جوامع مختلف محروم شویم. 


با توجه به بررسی و مطالعه جامعه خود فکر میکنم حالا وقت آن فرا رسیده که جامعه افغانستان برای رشد و تجدید فرهنگی ، خود را آماده کند. تجربه زندگی ۲۰۰ سال گذشته برای افغانها یک درس آموزنده بود. نیاز است که جامعه افغانستان در مرحله بعدی هر چه بیشتر با جوامع مختلف جهان تماس برقرار کند و یک ارتباط تفاعلی را با فرهنگ های مختلف جهان برقرار کند. وقت آن رسیده است که جامعه ما سنت ها و رسم و رواجیکه عایق پیشرفت ، صلح و رفاه میگردند از خود دور کنند. بلی وقت آن فرا رسیده که ما فرهنگ خود را به اساس نیازمندیهای جامعه و ارزش های کنونی مشترک انسانها عیار کنیم. چقدر خوب خواهد بود که عقلیت و ذهنیت افغانها بتواند تناقضات، بحرانها و چالش های جامعه خود را به خوبی مدیریت کند و در آن کامیاب شود. مشکل نیست که ما در مرحله کنونی با چالش ها و معضلات گوناگون اجتماعی، سیاسی و اقتصادی  روبرو باشيم ولي مهم این است که ساختار و بافت فرهنگی جامعه خود را شناخته  روش ها و راه های را انتخاب کنیم که در پرتو آن چالش های گوناگون کشور خود را حل نمایم.  
اگر ما تاریخ انسانها را مطالعه کنیم هیچ وقت نا امید نخواهد شدیم بخاطریکه این سنتی عمران بشری است که مراحل مختلف را در دوره تکاملی خود به پیش میبرد. چقدر جوامع در عمران و مدنیت مراتب بالای را در جهان گرفته بودند اما بعدا رو به زوال شدند و به جای شان یک جامعه دیگر و یک ملت دیگر به رشد عمرانی رسید. این یک سنت خداوندی است که در جوامع مختلف گنجانیده است. نظر به این سنت الهی جوامع در تکامل عمرانی خود به یک حالت نمی مانند و دائما در تغیر هستند و این تغیر امکان دارد مثبت باشد و یا منفی باشد. خداوند جل وشانه برای تغیرات جوامع قوانین و سنت ها را آفریده است. اگر افراد یک جامعه در چوکاټ این سنت ها و قوانین حرکت کنند جامعه بطرف رشد، رفاه و ترقی پیش میرود ولی اگر انسانها از این قوانین انحراف ورزند بطرف زوال خواهند رفت. با درک سنت های الهی افغانها هیچ وقت نا امید نخواهد شدند، اگر هر فرد افغان در چوکاټ قانون الهی دینی و دنیوی خود را برای تغیر وضعیت کنونی آماده سازد انشا الله آن روز دور نخواهد بود که جامعه و ملت افغانستان در صف ملت های پیشرفته و مرفه قرار گیرد

چونش